عاشقانه های یک غریبه



ايرج پزشک زاد در کتاب آسمون و ریسمون می‌نویسد: از بابا پرسيدم: بچه چه جوری مياد توی شکم مامانش؟ بابا کمی فکر کرد. بعد گفت بيا بريم توی حياط. به حياط رفتيم. بابا يکی از بته های گل سرخ رو نشون داد و گفت: - اين بته اول يک تخم کوچيک بوده. بعد اين تخم رو تو زمين کاشتيم. بعد بهش آب داديم و بعد از مدتی بزرگ شد و حالا شده اين بته‌ی بزرگ که می‌بينی. منم تخم تو رو توی شکم مامانت کاشتم و بعد تو آمدی. -با دست کاشتی يا با بيلچه ؟ بابا کمی رنگ به رنگ شد و گفت: - با يک
به کسی بیشتر از دوبار زنگ نزن و به پیام دادن ادامه نده کجایی؟ نگرانت شدم کافیه یه بار فرستادی! با هیچ کس زمانی که آنلاینه بیشتر از یه بار چت نکن اگه میخواستت باهات حرف میزد سرگرم یکی دیگه نمیشد!!! دنبال اونایی که بی مقدمه یهویی رفتن نرو اگه میخواستنت پیشت میموندن!! به کسی اصرار نکن که به صحبت کردن با تو ادامه بده چون اگه باهات حرفی داشت خودش باهات صحبت میکرد!! به کسی که فروختت هیچوقت فرصت برگشت نده

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

اموزش فتوشاپ وب نویسی html اموزش فلش و... toystick دنیای من پایگاه سمعی بصری هنری در پاکدشت قصر کدنویسی بزرگ ترین سایت دانلود بازی فشرده و کم حجم اندروید و کامپیوتر دارو و درمان آشپزی